افغانستان در زمان خلافت بنی امیه و بنی عباس ( ۶۶۱ – ۸۲۰ میلادی )

در سال ۴۷هجری قمری (۶۶۷میلادی) که خلافت پیامبر بزرگوار اسلام ( صل الله علیه و اله و سلم) به امپراطوری اموی انتقال یافته بود اعراب از طریق هرات از آمودریا گذشتند و توانستندمرکزیت عرب در نیشابور و یک قدم بیشتر در مرو استوار نمایند.

در سال ۵۱ هجری پنجاه هزار عرب با آل و عیال خویشتن وارد خراسان شمالی گردیده و برای دایم مقیم گردیدند و به اینصورت ریشه ی خویش را در افغانستان فرو بردند معهذا نفوذ نظامی و سیاسی ایشان به طور مستقیم هنوز محدود به نیشابور ومرو بوده، و سایر بلاد افغانی در زیر اداره حکام محلی قرار داشتند. در سال ۶۱ هجری سران محلی کشور که به حملات نابه هنگام ضد عرب می پرداختند در یکی از شهرهای خوارزم به هجوم شدید و مهیب افسر اعزامی مسلم ابن زیاد حاکم عربی خراسان دچار شدند و متعاقبا انقلابات ملی در هر گشوه وکنار مشتعل گردیده و در سال ۶۵ هجری افغانهاتوانستند استقلال مناطق تحت نفوذ عرب را در تحت قیادت عبدالله حازم حاکم عربی خویش اعلام نماید. در سال ۷۲ هجری این اعلان استقلال توسط بکیر ابن وشاح حاکم دیگر عربی خراسان تجدید شد ، اماهیچکدام دوامی نکرد و به جایی نرسید. در سال ۷۷ هجری امیه حاکم عربی خراسان به شهر بلخ سوقیات نمود ولی مدافعه مردم او را منهزم و به مراجعت و قناعت به مرو مجبور نمود.

پایتخت دمشق از مدافعه طولانی افغانهاخسته شده و برای یک طرفه کردن کار، مشهور ترین افسر خویش قتیبه را با عسکر مکمل به افغانستان سوق نمود، این شخص مدتی مجبور بود که با سرداران ملی دست و پنجه نرم نماید، گرچه قتیبه توانست حکمرانان بوی بدخشان، بلخ، میمنه، شبرغان، و حتی مردی چون نیزک بادغیسی را مغلوب و حکام کابلستان و خوارزم را به ادای باج و جزیه محکوم و شهر فاریاب را آتش زند وهزاران نفر مدافع کشور را معدوم نماید. معهذا خودش در اثر یک انقلاب عسکری عرب و ملی خراسانی کشته شد و بعد از او سرداران عرب که دارای پنجاه و سه هزار مرد جنگی در خراسان مفتوحه بودند، کار مهمی در افغانستان انجام نداده و بیشتر مصروف ماوراالنهر شدند. تا سال ۹۱هجری قمری (۷۰۹میلادی) که بر سرزمینهای باکتریا مسلط شدند با مقاومت شدید مردم روبرو شدند و در برخی موارد تلفات سنگین جانی را نیز متحمل شدند. در کابل اعراب با ایستادگی جوانی بنام رستمداد کابلی روبرو شده چندین شبانه روز در محاصره ماندند، آخر قوای تازه دم اعراب تحت فرماندهی یکی از سرداران عرب به نام لیث ابن قیس معروف به شاه دوشمشیره به کمک سپاهیان رسیدند. لیث کابل وحومه آن را به تصرف درآورد.

به این ترتیب از سال ۲۳ تا سال ۱۲۹ هجری مدت یکصد سال بین عرب و افغان نبرد سیاسی و نظامی دوام داشت، گرچه عربها نتوانستند در طول این مدت تمام افغانستان را اشغال کنند، اما افغانها هم موفق به تخلیص مناطقی که عربها اشغال کرده بودند نگردیدند، زیرا قوا ملی متشتت و ولایات مملکت به ملوک الطوائفی منقسم ولهذا مرکزیت اداری و نظامی مفقود بود، و فعالیت انفرادی قوم در برابر یک امپراطور معظمی که قسمت بزرگی از روی زمین را به دست داشت نمی توانست به جای رسد، لکن بالاخره افغانها به نقطه حساسی تماس کردند و مردی از میان آنها برخواست که تمام معایب را می خواست از بین بردارد.

ابومسلم خراسانی که دارای عقل سرشار و عزم قوی بود در اوان جوانی به سرعت مرکز و محور فعالیتهای ملی قرار گرفت . او با حزب سری بنی عباس که دشمن خونی سلسه بنی امیه بودند تماس حاصل و نام خانواده آنها را که منسوب به عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر اسلام بودند آلت اجرای منظور سیاسی خود قرار داده و بلافاصله از ولایات مختلفه افغانستان اسلامی چون هرات، بوشنک، مرغاب، مرو، نسا، ایبورد، طوس، سرخس، بلخ، چغانیان، غور، تخارستان و … در حدود صد هزار نفر عسکر داوطلب جمع و با لقب شاهنشاه امارت خودش را در سال ۱۲۰ هجری با خلع امپراطوری بنی امیه یکجا اعلان کرد. سپاه ابومسلم بیشتر سواره و خر سوار و دارای بیرق سیاه و اکثرا ملبس به لباس سیاه بودند. ابومسلم چون نمی توانست نظر به ذهنیت آن روزه عالم اسلام، خلافت اسلامی را برای خویش ادعا کند،لذا سلسله عباسی را به روی کار کشیده و بلافاصله دست به عملیات حربی دراز کند، او توانست به سرعت هزارها نفر عرب طرفداران اموی را در افغانستان تباه و حکومت ملی خویش را از بدخشان تا نیشابور و از سیستان و بلوچستان تا سند برقرار سازد. آنگاه در اثر سوقیات بزرگ خود تمام مملکت فارس، عراق و ماورا النهر رااشغال و دولت اموی را معدوم و خلافت عباسی را در بین النهرین تاسیس نمود.

ابومسلم که یکی از بزرگترین سرداران جهان و نمونه کاملی از لیاقت عنصر افغان به شمار میرود نه تنها پادشاه افغانستان اسلامی وشهنشاه ماورالنهر و فارس بود بلکه بواسطه خانواده برمکی بخلی و عده ای از قشون افغانی در مرکز خلافعت عباسی، امور امپراطوری اسلامی را نیز در دست خویش داشت، ولی هنگامیکه فریضه حج را ادا و می خواست از فارس به افغانستان عودت نماید، حسب در خواست منصور دومین خلیفه دست نشانده خود به بین النهرین عودت و در زیر پرده خدعه و خیانت کشته شد، و مجددا دست تسلط عرب در افغانستان دراز گردید. ولی سرداران ملی افغانستان در هر حصه ی مملکت بر ضد امپراطوری عباسی مسلح گردیدند که تا آخر قرن دوم هجری با دولت عباسی سرگرم کارزار شدند.

از طرف دیگر خانواده برمکی افغان در مرکز خلافت بغداد برای تقویت نفوذ خراسانیان مجاهدت کرده و تمام رشته های امور دولت را به دست گرفته بودند، فضل بن یحیی شخضا در افغانستان به حیث حاکم عباسی وارد و در رفاهیت و آبادی هموطنان خود سعی بسیاری کرد. ولی خلیفه هارون الرشید نگذاشت و این خاندان مشهور را منقرض ساخت اوجعفر برمکی را به دار آویخته فضل و یحیی برمکی را در زندان محکوم به جان دادن نمود ،همچنین تمام آل برمک را از میان برداشت و خود شخصا برای فرونشاندن آتش انقلابات افغانستان و ماوراالنهر به جانب خراسان حرکت کرد، امیر حمزه سیستانی برای مقابله این سپاه بزرگ سی هزار عسکر ملی آراسته و از زرنج به استقامت نیشابور و طوس حرکت نمود، هارون قبل از جنگ در سال ۱۹۳ در خراسان فوت نمود و در طوس دفن شد. ( محل دفن هارون الرشید در پایین پای قبر هشتمین امام شیعیان در مشهد- ایران است)

سران افغانی برخواستند و بر خلافت پسر هارون خلیفه جدید بغداد، محمد امین، در شهر مرو پسر دیگر هارون را که مامون نام داشت و از مادر هراتی بود به امپراطوری اسلام برداشتند . پیشرو یک میلیون افغانی در این عملیات فضل به سهل خراسانی معروف به ذوالریاستین بود که به زودی توانست جای خاندان برمکی را به نحو کاملتری پیدا کند بلکه معنا زمام مهام امپراطوری اسلام را در کف مردان افغانی گذارد. فضل در اثر سوقیات قوی به زیر قیادت افسر مشهور افغانی ( طاهر هراتی) مشهور به ذوالیمینین، بغداد و کشورهای عربی را اشغال و خلیفه امین را سر برید. و به همین علت خراسان مرکز امپراطوری اسلام گردید، ولی این تسلط سیاسی افغانستان دیری نپائید و مامون عباسی به زودی فضل را به خدعه و حیله در سرخس به دست دیگران از بین برده و مجددا پایتخت امپراطوری اسلام را از مرو افغانستان ، به بغداد بین النهرین منتقل ساخت.

به این ترتیب از سال ۲۲ هجری تا سال ۲۰۵ هجری سر و کار ملت افغانستان با ملت عرب بوده و در نتیجه در افغانستان دین اسلام و زبان عرب با علوم اسلامی انتشار یافت. همینکه افغانها در قرن اول هجری به قبول اسلام شروع کردند به زبان عرب و علوم محدوده اسلامی مثل قرآن ، تفسیر،حدیث و فقه ، پیشرفت کرده و رجالی چون امام اعظم ابوحنیفه ، لغمان کابلی الاصل، امام احمد ابن حنبل مروزی، ابن المبارک مروی، حافظ ابن عبدالله، محمد بن نصر مروزی،ابوداود سجستانی، ابو خالد کابلی و امثالهم تا قرن سوم هجری به دنیای اسلام تقدیم کردند.

و چون زبان توانگر عرب استعداد خارق العاده داشت, در تمام افغانستان زبان دینی، رسمی ،علمی و ادبی قرار گرفت وعلما ، شعرا و نویسندگان افغانی در آن زبان به ظهور رسیدند. در این میان زبان و لهجه های قدیمه افغانستان ، که یکی هم زبان دری بود در بین توده معمول و ادب آن عبارت از یک نوع منظومه روستایی به شمار می رفت، ولی زبان دری بیشتر استعداد علمی شدن را نداشت ، لهذا به قبول لغات عرب مجبور، و به این وسیله زبان ثروتمند گردید ، تا آنکه در قرن سوم هجری ادب جدید فارسی را تشکیل و در همان قرن حنظله ی بادغیسی از متقدمین شعرای فارسی زبان افغانستان پا به دنیا نهاد. و بعد از وی محمد وصیف سیستانی، شاعر دیگر پادشاه مشهور افغانستان ( یعقوب لیس صفاری ) را در سال ۲۵۳ هجری به زبان شعر فارسی مدح کرده.

ابو مسلم خراسانی

نظرات

مطالب مرتبط

تاریخچه آیین بودایی و اوضاع عمومی آن در افغانستان

درعصر “هیون‌تسنگ” که اوایل ظهور اسلام بود، آیین بودایی (بودا) مذاهب متعدد داشته وتا هژده …

Discover more from سیاح‌آنلاین

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading