حضرت محمد (ص) بن عبدالله بن عبدالمطلب از قبیلهی قریشعرب در نصف اول ماه ربیعالاول/ ۱۷ اپریل سال ۵۷۰ میلادی از بطن آمنه بنت وهب قریشی درخانهی ابو طالب شهر مکه به دنیا آمد. در چهلسالگی به پیامبری مبعوث شد. ۱۷ رمضان ۶۱۰م آغاز وحی الهی و نزول قرآن بود ودر سال ۱۳ بعثت در جولای ۶۲۲م از شهر مکه به مدینه هجرت کردند که همین سال مبدا تاریخ هجری اسلامی قرار گرفت.
حضرت محمد (ص) بعد از تبلیغ وحدت و دین اسلام و مجاهدات در راه نشر توحید و احکام قرآن به عمر ۶۳ سالگی روز دوشنبه ۱۲ ماه ربیع الاول سال یازدهم هجری برابر با ۶۳۳م از جهان رحلت کردند و در مدینه منوره مدفون گردید.
نظری به سیاست، کیش، صنعت و خط
در نیمهی اول قرن هفتم میلادی که آفتاب اسلام ازافق “بطحا” طلوع میکرد، کشور افغانستان در تحت نفوذ حکمرانان محلی و ایران شرقی وغربی افتاده بود، سمت غربی مملکت که عبارت از سیستان (سجستان) وهرات و توابع آن باشد در تحت نفوذ سیاسی، ادبی و دینی دورهی ساسانیان بود که دیانت زردشتی و زبان پهلوی داشتند؛ ولی در کوهسار مرکزی و زابلستان و وادی دریای کابل بنام گندهارا و وادی ارغنداب تا سلسله کوههای هندوکش و در شمال آن و کرانههای سند، دودمانهای حکمرانان داخلی که از بقایای کوشانیان، یفتلیان و دیگر مردم این سرزمین بودند و دیانتهای بودایی و برهمنی داشتند حکم میراندند. ثقافت، دین و آیین ایشان بکلی صبغهی محلی را گرفته بود و چنین به نظر میرسد که از اوایل قرون میلادی، آزادی عقیده و پرستش دراین سرزمین حکمفرما بوده و معابد کیش های متعدد به هرطرف کاین بودند.
ا میبینیم که معبد سرخکوتل بگلنگ (بغلان) را شهنشاهبزرگکوشانی (کانشکا۱۲۵-۱۵۲م) بنا افگنده و پس ازآن در سال (۱۶۰م) ترمیم شده است. قرار متن کتیبهیی که به خط یونانی و زبانتخاری (دری قدیم) ازآن معبد کشف شده و آثار مکشوفه آتش پرستی ازآن برامده ثابت میآید که این آتشکده را برای پرستش ایر=اور (آتش) بنا افگنده اند و رییس ترمیم آن در حدود (۱۶۰م) کنارنگنوکونزیکی از خاندان ماریگ بود؛ در حالیکه ازهمین خاندان یکنفر دیگر که واگره ماریگ بن کمه گویا بود، بیستسال بعد درسال ۵۱ عهد کانشکا معبدی را در خوات وردک بنا کرد که کتیبه خروشتی آن اکنون در موزهی برتانیه لندن موجود است واین معبد بنام “سایکامونیبودا” بنا یافته است.
ازاین اسناد کتبی قدیم درمیابیم که در قرن دوم میلادی معابد آتش پرستی وبودایی هردو در افغانستان بوده و حتا منسوبین یک خاندان به فاصلهی ۲۰ سال در بنا و ترمیم هردو نوع معابد دست داشته اند.
از آثاریکه در نقاط مختلف افغانستان از قندهار تا تکسیلای آخر گندهارا در بامیان، قندوز، کاپیسا ، هده، پشاور وغیره بدست آمده به ثبوت میرسد که درپنج قرناولمیلادی صنعت گریک و بودیک و ادیان و تمدن مخلوط در محل تقاطع خود یعنی سرزمین بین تکسیلا و مجاری هیرمند و از شمال تا بلخ و تخارستان موجود بوده و مردم افغانستان در پدید آوردن این مدنیتمخلوط دستی داشته اند.
تا قرن هفتم و حلول دین مقدس اسلام دیانت های بودایی، زردشتی، مهرپرستی، شیوایی و نسطوریمسیحی و پرستش برخی از ارباب انواع و معبودان محلی دراین سرزمین رواج داشت که آثار هر یکی ازاین آیینهای محلی از زیر زمین برآمده و موزیم های کابل و پشاور و اروپا را پر کرده است.
در قرون نخستین میلادی از سه رسمالخط قدیم دراین سرزمین سراغ داریم:
نخست: رسمالخط یونانی عصر کوشانی که درکتیبه مکشوفهی بغلان مربوط به عصر اخلاف کانشکا در سال (۱۶۰م) پیدا شده و دارای ۲۸ حرف و علامت شکل یونانی شکسته با برخی از اشکال خاص برای حروف زبان تخاری دورهی کوشانی است.
دوم: رسمالخط قدیم خروشتی که کتیبهی خوات وردک در حدود (۱۸۰م) به آن نوشته شده و نوشته های دیگر آن هم از نقاط مختلف درافغانستان و هند کشف شده اند.
سوم: رسمالخط پهلوی که به قول محققان از رسمالخط آرامی گرفته شده وخط رسمی دواوین وکتیبه ها و کتب دینی زردشتی عصر ساسانی بود که در قسمت غربی مملکت و خراسان وجود داشت، کتب دینی وسنتی زردشتیان بدان نوشته میشد.
چنین به نظر میآید که درسرزمین های شرقی مملکت تا مجاری سند ودر بین مردمی که به کیش های هندوان از بوداییت برگشته بودند، رسمالخط سنسکریت هم مورد استعمال بود؛ زیرا کتیبهی توچی وزیرستان راکه به دو زبان عربی و سنسکریت نوشته شده ورسمالخط عربی آن کوفی و از سنسکریت سرهدا (sarada) یک شکل قدیم ناگری (nagri) است در سال (۲۴۳/ ۸۵۷م) نوشته اند وازآن پدید میآید که در اواسط قرن سوم هجری نیز آثار این رسمالخط توام با خط کوفی باقی مانده بود.
هیونتسنگ دربارهی رسمالخط سنسکریت این وقت مینویسد که الفبای آنرا براهماویدا، ترتیب داده و۳۷ حرف دارد. این الفبا در نقاط مختلف انتشار یافته و در هرجا نظر به اوضاع محیط اندک تغییری در آن حادث شده است. اطفال درآغاز درس به سن هفتسالگی کتاب دوازده فصل (سه دها واستو) را میخوانند و بعد ازآن ساستراهای پنج ویدیا درس داده میشود که اولتر از همه رسالهی سیداویدیا (ایضاح اصوات) است ودر آن شرح ترکیب کلمات داده شده و فهرست مردف مشتقات دارد.
رساله دوم: کیاومنگ (سلپاس تهانا ویدیا) در زمان شناسی و تقویم؛
رساله سوم: در طب و افسون و عقاقیر؛
رساله چهارم: هیتو ویدیا ( دانش علل و حقایق ومنطق)؛
رساله پنجم: ادهیاتما ویدیا (علم باطن و مقامات و علل ونتایج آن.
یک کتیبهی دیگر نیز از عصر هفتلیان زابلی که در ۴۲۵م آغاز شده از وزیرستان طرف شرقی افغانستان بدست آمده که علاوه بر خط سرهداناگری، کلماتی به خط منگولی هم دارد و ازآن برآورده میتوانیم که در دورهی هفتلیان و هونان سپید مقارن ظهور اسلام نوعی از خطوط منگولی راهم استعمال میکرده اند؛ که این دو کتیبه تاریخی اینک در موزهی پشاور افتاده اند.
کتیبه درهشالی روزگان شمال قندهار (زاولستان) که درعصر “میراکهولا” پادشاه مشهور هفتالی حدود ۵۰۰م نوشته شده و خویشتن را درآن زاولشاه بزرگ نامیده نیز به خط یونانیست؛ درحالیکه کتیبهی هندا تک (اوهند تاریخی) که در سال (۱۸۳۶م) به وسیلهی اسکندر برنس کشف شده و به قرن هفتم میلادی تعلق میگیرد و به زبان و رسمالخط سنسکریت است.
به قول هیون تسنگ جهانگرد چینی (جولای ۶۴۴/۲۴هجری) رسمالخط الفبای مردم کابل و کاپیسا مانند ترکان بود؛ ولی زبان ایشان ترکی نبود.
زبانها:
وضع مردم افغانستان در این وقت در اکثر مظاهر کلتوری یکرنگ و مشابه نیست. طوریکه دیدیم در آیین و هنر و خط و تمام اوضاع اجتماعی و مدنی ملتقای مدنیت های مختلف بوده در مساله زبان نیز چنین وضع را مشاهده میکنیم.
از کتیبهی بغلان (حدود۱۶۰م) واضح است که زبان عصر کوشانی در تخارستان یک نوع دری قدیم بوده که در اصوات وکلمات و گرامر اشتراک زیاد با پشتو داشت که آنرا مادر زبان دری میتوان گفت؛ چون آثار قدیم زبان پشتو نیز از قرن دوم هجری در دست است. بنابرآن گفته میتوانیم که زبانهای دری وپشتو درین سرزمین دو زبان مقارن بوده وعلاوه بر سنسکریت در شرق و پهلوی در غرب، برخی از لهجه های محلی هم وجود داشته است؛ اما زبان عربی در دو قرن اول هجری در افغانستان نفوذ کرده وتا حوالی دریای سند رسید. دلیل آن کتیبهی عربی وسنسکریت است که در سال (۲۴۳هجری) در تاریخ بنایی در دو زبان نوشته اند و بریک سنگ کلان در وادی توچی وزیرستان یافته شده و اکنون در موزهی پشاور موجود است. ازملاحظهی آن دریافته میتوانیم که درین عصر نفوذ ادب، زبان و رسمالخط کوفی عربی تا اواخر ولایت های شرقی افغانستان رسیده بود.
در لهجه های زبانفارسی نیز در خراسان تفاوتی موجود بود که در سهقرناول اسلامی مورخان بدان اشارت هادارند. مانند المقدسی درزبان مردم سیستان تحامل وتکلف و از تهِّسینه برآوردن را یادآوری کرده وزبانبُست را ازآن بهتر میداند وزبانبلخ را با وجود کلمات زشت بهترین زبان ها گوید؛ درحالیکه زبانهرات را وحشی شمارد که مردم آنجا سخن را بد ادا کنند.
منبع: تاریخ افغانستان بعداز اسلام (عبدالحی حبیبی)
تهیه کننده: وسیم احمد ادیب