از مناظر رستاخیز (روز قیامت)

قرآن کریم در اماکن مختلف بویژه در سوره های مکی با اسلوب وبیان منحصر بخود، مناظر و مشاهد قیامت را در تابلوی تمام نمای خود به ترسیم گرفته است. ترسیم وتجسیم که در اکثر مواقع آنهایرا که اندک فهم از زبان عربی دارند محو ومجذوب شگفتی بیان وقدرت تجسم میسازد.

 فن تابلوگری وترسیم از فنون واعجوبه های ماندگار قرآنی است که همیشه ودر ادوار مختلف زمان، درست از همان اوان که مشرکین قریش وشعراء فصحاء عرب برای اولین بار این ندا را می شنیدند تا حالا با گذشت چندین قرن رهنوردان این مسیر وغواصان این بحرعمیق ادبی را متحیر ومبهوت ساخته است. همه استادان سخن وقلم فرسایان عرصه ادب را گواهی به عظمت وسترگی بیان وژرف بودند فن ترسیم قرآنی است واین خود یک اعجاز چالشگر است که در گذر ایام صداقت دعوت محمد بن عبدالله صلی الله علیه وسلم و الهی بودن این کتاب متحدی را ثابت میسازد.

اگر در مورد اعجازات چالشگر قرآنی که در هر زمان بگونه خاص بروز کرده وحقانیت این کتاب آسمانی را ثابت ساخته است سخن گفته شود مبحث جداگانه از آنچه که بنده در صدد آنم خواهد بود ودر میان این اعجازات گونه گون در متعلق به انسان وکائنات اعجاز تابلوگری وترسیم قرآن در عرصه ادب وبیان، نیز دارای مقام رفیع واهمیت انسانی وتاریخی است.

ولی با همه آنها ستم وظلم سترگی خواهد بود اگر گفته شود این کتاب، تنها گنجینه فنون ادبی وبیان های ترسیمی است. قرآن کتاب زندگی است، هر گاهی که زندگی از تابش آن بدورشود، تاریکی ها وظلمات حکم فرما میشود. یعنی قرآن کتابیست که خداوند آنرا برای هدایت بشریت وبیرون کردن آنها از تاریکی ها به سوی نور نازل کرده است.

خداوند دوست ندارد بنی آدم سرگردان وپریشان باشند چون رحیم است ورحمان، بناءً در تمام زمانه ها، کتاب برای هدایت ورسول برای تعلیم آن فرستاده است

﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآَيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ﴾آيه۳۸ سورت الرعد

(و قطعا پيش از تو، رسولانى فرستاديم و براى آنان زنان و فرزندانى قرار داديم و هيچ پيامبرى را نسزد كه جز به اذن خدا معجزه‏ ائ بياورد، براى هر زمانى كتابى است).

درسورت فاطر آیه ۲۴میفرماید:

﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ﴾

(ما تو را بحق بشارتگر و هشدار دهنده گسيل داشتيم و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن هشدار دهنده‏ اى گذشته است).

و او تعالی قرآن را بصفت آخرین کتاب هدایت بواسطه محمد صلی الله علیه وسلم همچو رحمت بی پایان برای بشریت ارسال کرده است که خود در مورد میفرماید:

﴿ الر كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴾ ابراهيم

(الف لام راء، كتابى است كه آن را به سوى تو فرو فرستادیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنى بيرون آورى؛ به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده).

 

از تاریکی ها به روشنی.. این کتاب وسیله بیرون آوردن انسان از تاریکی ها بسوی نور وروشنی است، وسیله هدایت است…میگوید که ای انسان حالا کجا ایستاده ای… کجا باید ایستاده باشی…هدایتت میکند رهنمائی ات میکند.

 

واژه های ظلمت ونور، تاریکی و روشنی، گمراهی وهدایت هر کدام حساب خود را دارند، گفتن، شنیدن ونگارش آنها امر سهل وآسان مینماید ولی در زندگی عملی برای آنها کم حساب باز کرده میشود. اگر باقلم ناتوان خود بخواهم حساب برای تاریکی وگمراهی بگشایم باید بنگارم که تاریکی وگمراهی یعنی اینکه، انسان این موجود مکرم که خداوند یگانه، اورا آفریده وساعتی هم فرا میرسد که اورا برای بازپرس وپاداش و یا سزادهی میطلبد، هنگامیکه گمراه میشود، میگوید خدایی وجود ندارد.. من از ماده بدون کدام هدف بوجود آمده ام وچنان هم ناپدید میگردم… یا اینکه چون انسان گمراه میشود میگوید این جهان وامور آنرا چندین خدایان اند وهرکدام را باید عبادت کرد… یا اینکه بازپرس وروز سزا وجزا را فراموش کرده قتل وخونریزی میکند، نه یک فرد ودو فرد را هرچند آنهم بشناعت قتل تمام مردم قبیح دانسته شده ولی انسان چون گمراه میشود ودر تاریکی می افتد عمر دراز سفاکی وخون ریزی میکند، برای متاع های ناچیز وسخن های بیهوده به جان هم افتیده فراتر از حیوانات درنده، درنده تر میشود… مثال این تاریکی ها وگمراهی ها هم در تاریخ وهم در جهان پیش چشم ما موجود است، وهمیشه خداوند رحمان با ارسال کتاب ورسول انسان های افتاده در تاریکی را بسوی نور دعوت نموده است، پروردگار عالم همیشه گروه از مردم را برحق ثابت وپایدار نگه داشته وآنها را دستور داده است تا دیگران را بسوی نور وهدایت رهنمائی کنند…قرآن کریم این نبرد مداوم میان سنگر حق وباطل را در اماکن بیشمار بازگو میکنند…وداستان خود قرآن وشروع دعوت آن هم پیش چشم ماست…جهان در تاریکی های اوهام وخرافه بافی های اندیشه های سیاه وسرخ ومیان تهی وبویژه خود جزیرة العرب سرزمین پیامبر آخرالزمان ومهبط وحی قرآن در تاریکی های پی درپی جهالت، قهرو وحشت زندگی بدور از بندگی بخداوند بسرمیبرد….قرآن آمد تا بگوید خدای یگانه را به یگانگی بپرستید وفقط اورا بنده باشید….انسانها بدور از دائره خرد وانسانیت، سنگها را پرستش کرده همدیگر را میدریدند، قرآن آمد تا بگوید بندگان خدا وبرادران هم باشید…مردم به مال وجاه وقدرت وستمگری فخرمیکردند، قرآن آمد تا بگوید بهترین شما پرهیزگارترین شماست پس بسوی تقوی شتابید…مردان زنان را همچون متاع بازار قابل فروش میدانستند، گاهی روح اورا خبیثه گمان میکردند وگاهی وجودش را پلید، رابطه آنها با زن رابطه گوشت وشهوت بود که هیچ قید وبند را در آن پای بند نبودند، کسی با ظلم وجبر ده زن را همچو حیوانات نگه داری میکرد وآن دیگری بیست وسی وچهل را، کسی زنش را به همخوابگی دیگری میفرستاد وخود با ده وبیست وگاهی خلق بی شمار بسوی یک زن دیگررجوع میکرد، تا در بوجود آوردن یک طفل سهیم گردد..

 

.قرآن، آری همین کتاب که کنون ما مخمل پیچش کرده ودر تاقچه های بلند نسیان گذاشته ایم…قرآن همین کتاب که ارتباط اورا منحصر بعالم مردگان کرده ایم…آمد، نه همانند یک کتاب تابیده در مخمل بلکه یک کتاب زنده وسرشار همگام وهمسفر با قافله وکاروان زندگی، ومعلم امین آن هم خیلی خوب آن را بدیگران آموزاند، و در کمترین فاصله زمانی آن همه تاریکی ها با نور وهدایت سرفراز گردید ودیری نگذشت که جهان با نور وروشنی آن سفرش بسوی خوشبختی وسعادت را پیمود… پرداختن بسر گردانی بشریت وهدایت ورحمت بودن قرآن، وهم اینکه امروزه بشریت با دوری از قرآن چگونه به همان تاریکی ها وگمراهی های گذشته ودر بعضی موارد، بد تر از آن سردچار شده است امریست بسط طلب وجداگانه، وبنده خواستم فقط به تاریکی ها وگمراهی های که بنی آدم در مسیر زندگی خود به آن گرفتار شده وکنون هم باروش های پیشرفته تر گرفتار میشود وراه خلاصی جز همین کتاب ندارد، اشاره داشته باشم.

 

با درنظرداشت یک چنین پس منظر قول خداوند بر رسول کریمش را پیرامون هدف ارسال قرآن باگوش دل بشنوید که میفرماید:

﴿الر كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴾

حالا به اصل مبحث و نگاهی به فن تابلوگری قرآن برمیگردیم بدون آنکه قرآن را فقط کتاب فنون ادبی بدانیم.

 

برای مشاهده منظری از مناظر رستاخیز، در مقابل تابلوی از تابلوهای بی شمار قرآن زانو میزنیم ولی بازهم یک خاطر فراسوی بحث بذهن میآید وآن اینکه سخن گفتن در باره قرآن حساب خودش را میخواهد واحساس ویژه را میانگیزد، اگر اثر بزرگترین نویسنده عرصه ادب وترسیم را بخوانش بگیرید، هیچگاه در پیچ وخم داستانها وبیان آن با آن احساس خاص که در قرآن وجود دارد وبذهن خواننده متبادر میشود، برنمیخورید، آری با آنکه در میان بیان انسان وخدا فرق عظیم وجود دارد ولی در فن ترسیم وتابلوگری همان ترسیم است، نمی گویم ترسیم یکسان ولی به هرحال ترسیم. اگر آثار انسانی را به مطالعه گیرید تابلوکشی های پربهائی را در آنها پیرامون میادین کارزار، پادشاهان وحیوانات پیدا میکند…. ولی قرآن از کی میگوید؟ وآینده کی را ترسیم میکند؟

 

از من میگوید واز تو! فردای من وتو را در تابلوی امروز پیشکش میکند. گویا قرآن در این مجال آئینۀ آینده نمایی است که سراپا مسیر بنی آدم را همین اکنون برایش می نمایند. پس بدیهی است که احساس انسان در مقابل تابلوی خودش وآنهم تابلوی که آینده اش را زمزمه میکند با احساس او در مقابل تابلو های خاموش که از پیشینه های پوشیده در خاک سخن میگویند، خیلی فرق دارد

تابلویی را که به تماشا نشسته ایم در سوره الحاقه ترسیم شده است. الحاقه کوبنده را نمی گویند بلکه خواهر این سوره القارعه به معنی کوبنده است ولی الحاقه در پهلوی این که رخ دهنده حتمی است، ناقوس وطنین کوبندگی را نیز با خود دارد.

 

از حقیقت میگوید… حقیقتی که حتمی محقق شدنی است، تکرار های پی در پی آن حاکی از حسم وجزم موجود درین حقیقت است. و بعد از آن بی درنگ پرده از چهره تاریخ برداشته میشود ومنکرین وسرنوشت نامبارکشان در گذر ایام در صحنه نمایش میآید:

﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ (۴) فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ (۵) وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ(۶) سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ (۷)فَهَلْ تَرَى لَهُمْ مِنْ بَاقِيَةٍ(۸)وَجَاءَ فِرْعَوْنُ وَمَنْ قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَاتُ بِالْخَاطِئَةِ (۹) فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَابِيَةً(۱۰)﴾

(ثمود و عاد آن حادثه كوبنده را تكذيب كردند (۴) اما ثمود با عذاب سرکش به هلاكت رسيدند (۵) و اما عاد به [وسيله] تندبادى توفنده سركش هلاك شدند (۶) [كه خدا] آن را هفت‏ شب و هشت روز پياپى بر آنان بگماشت در آن [مدت] مردم را فرو افتاده مى‏ ديدى گويى آنها تنه‏ هاى نخلهاى ميان تهى ‏اند (۷) آيا از آنان كسى را بر جاى مى ‏بينى (۸) و فرعون و كسانى كه پيش از او بودند و [مردم] شهرهاى سرنگون شده مرتكب خطا شدند (۹) و از امر فرستاده پروردگارشان سر پيچى كردند و [خدا هم] آنان را به گرفتنى سخت فرو گرفت (۱۰).)

بعد از این بیان، نسل کنونی بشریت را به یک منت بزرگ الهی که سبب نجات وبقای آنها در این زمین گردید، گوش زد میکند تا بخدای که اصل آنها را نجات داده بود برگردند:

﴿إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ (۱۱) لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ(۱۲)﴾

(ما چون آب طغيان كرد شما را بر كشتى سوار نموديم (۱۱) تا آن را براى شما [مايه] اندرز گردانيم و گوشهاى شنوا آن را درک کند(۱۲).

 

در این منظرگاه پرجلال که از هرسو لطافت بیان وشگفتی ترسیم جلوگری میکند، گویا نگارنده بسوی همان تابلوی آینده نما که آینده خود، همنوعان وجهان ماحولش را به پیش گوئی میگیرد بی قرار است ورنه شرح این مناظر ومشاهد که تاکنون گذشت فرصت زیاد وتوان مندی لایق میطلبد ، من که نه نویسنده لایق آنم ونه هم تحمل خارج منظرگاه را دارم کنون بسوی همان آئینهء آینده نما میروم ..

﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ (۱۳) وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً (۱۴) ﴾

(پس آنگاه كه در صور يك بار دميده شود (۱۳) و زمين و كوه ‏ها از جاى خود برداشته شوند و هر دوى آنها با يك تكان ريز ريز گردند (۱۴).)

زمانیکه در آن صور دمیده میشود یک دم… قدرت رب رحمان آنچنان عظیم است که دمیدن در صور فقط رمز شروع هنگامه است وتکرار پی درپی آن لازم نیست، چون بنسبت قدرت الهی زمین و آسمان چیزی نیست که تخریبش حساب خاص طلبد… همینکه امر پروردگار صادر وصور دمیده میشود، این زمین که روی آن بسر برده ودر بزرگی و وسعت وصلابت آنرا را مثال میزنیم، با این کوه های شامخ وسربه فلک کشیده، با این کوه های بلند وپایدار که همیشه به استواری واستقامت توصیف شده اند، پنبه گونه از جای همیشگی به هوا میشوند ودر آن هنگامه طاقت فرسا هردو، تکان داده شده ومتلاشی میگردند… پس حساب این موجودات خورد وناتوان مسمی به انسان در این منظر ومشهد، چگونه خواهد بود

﴿فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (۱۵)﴾

 

(پس آن روز است كه واقعه واقع میشود.) واقعه ای كه هميشه از آن سخن گفته شده بود، برای آمادگی آن هشدار داده شده بود، پیامبران وکتاب ها ارسال شده بودند، آن واقعه سترگ و واقع شدنی بوقوع می پیوندد. آنروز واقعۀ واقع شوندۀ که بسیاریها آنرا تکذیب کرده بودند واقع میشود، ودیگر شک وشبههء پیرامون آن باقی نمیماند

﴿وَانْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ (۱۶) ﴾

(و آسمان از هم ميشكافد و در آن روز سست و از هم گسسته است)

وآسمان به این عظمت وسترگی خود نسبت به مقاییس وپیمانه های سنجش ما، همه حشمت وجلالش را در مقابل هیبت فرمان رب ذوالجلال والإکرام از دست میدهد، از هم شکافیده وگسسته میشود.

﴿وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ (۱۷) ﴾

(وفرشتگان در كناره های آن اند و عرش پروردگارت را آن روز هشت [فرشته ] بر سر خود بر مى ‏دارند)

به فهم خام وقلم نارس خود اجازه نمیدهم تا در مورد این موقف عظیم چیزی بگویند ولی به هرحال بیان قرآنی حاکی از هیبت ووقار خاص از آن موقع است وخداوند خود دانای امور.

لفظ ثمانیه یعنی آن هشت حمله عرش تفاسیر زیاد دارد و از آن جمله هشت فرشته، هشت صف آنان ویا هشت طبقه آنان ولی در این مکان با استناد به تفسیرابن کثیر واحادیث که در آن همراه باصفات فرشتگان ذکرو درج شده است میتوان هشت فرشته را مراد گرفت .والله اعلم بالصواب….

﴿يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَى مِنْكُمْ خَافِيَةٌ (۱۸) ﴾

(در آن روز شما [به پيشگاه خدا] عرضه میشويد [و] پوشيده‏ اى از شما پوشيده نمی ماند)

 

از اینجا داستان بی چارگی من وتو به نمایش میـآید بیان خیلی ژرف وعمیقی است که در آنروز پیش کرده میشویم چنانکه هیچ پنهان ما پنهان نمیماند. برای حساب وکتاب پیش میشویم، زشتی ها وکاری های آشکار جای خودش حتی پوشیدگی ها هم پنهان باقی نمی ماند… فن ترسیم قرآن آنچنان در دلها جای باز میکند که انسان خودش را در فردای محشر با اندوخته ها وصندوقچه های اندیشه وعمل هویدا وپدیدارمشاهده میکند….هم جسدش برهنه است وهم نامه اعمالش از اول تا آخر…در آن منظر وصحنۀ هولناک این بیچاره انسان اندیشه های خیال، باورهای دل، اقوال پنهان وپیدای خود را با تمام اعمال که انجام داده عریان وبرهنه در پیش چشم بنی آدم از آدم تا خاتم مشاهده میکند. آیا یک لحظه بیچارگی آن موقف، پاسخگو وسزای کافی هزار ها سال تکبر وتجبر نیست؟… سیرنمایش باتمام عمق وهیبتش سریع است، ما انسانها کلمات و واژه های این تابلو را سریع نگریسته میگذریم ولی در آن مکان مجبوریم سالهای درازی بهای یک کلمه را بپردازیم.. پس اللهم سلم سلم.

﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ (۱۹) ﴾

(اما كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شود گويد بياييد و كتابم را بخوانيد).

 

اینجا داستان سعادت است، داستان فلاح وکامیابی است، داستان خوشی بی حد ومرز است هرکسی کتابش را بادست راستش که نماد نیکی وپیروزیست بدست میآورد ومیداند که آن انتظار طولانی پایان سکون بخش وسعادتمند داشته، دیگر دست از پا نمی شناسد وفریاد میآورد

﴿هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ﴾

ای مردم، ای خوردان وبزرگان، ای اهل محشر بیاید، نامه اعمال مرا بگیرید وبخوانید، ببینید که من پیروزشدم… خوشتر از طفل خوردسال که در مکتب درجه اول را بدست میآورد و در طول راه بانگاه های درشت ودل امیدوار به انسانها ودر ودیوار وسنگ وچوب نگاه میکند… نگاه خواهش وآرزو که کاش همه هستی چشم وگوش سرکشند وآمده نتیجهء مرا بخوانند وبدانند که درجه اول رابدست آورده ام… ولی خوشی این طفل مستانه تر از خوشی آن انسان که در روز قیامت نامه اعمال ونتیجه آنرا بدست راستش میگیرد نیست.. آنجا دیگر به کسی انتظار نمیکشد فراموش میکند که هرکی را داستان خاص ومشغله خود است، فریاد میکند ﴿هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ﴾ بی جانیست وضرور هم هست که سبب وموجب یک چنین سعادت وکامیابی بزرگ اعلان گردد واین از برازندگی های فن تابلوگری قرآن است که سترگی مزد را نمایش میدهد تا همه انظار متوجه عملکرد وکارنامهء شوند که موجب چنان پاداش نیک گردیده وآن هم بی درنگ ظاهرمیگردد.

﴿إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيَهْ (۲۰) ﴾

(من يقين داشتم كه به حساب خود مى ‏رسم)

 

دیگر جلال موقف پرده های شک وتردید را درهم کوبیده ونابود کرده است، تا درجه ای که واژه ظن وگمان خیلی خوب یقین وباورمستحکم دنیایی را که انسان در مسیرآن جان نثاریهای بیشمارکرده بود نمایان میسازد… گویا واژه گمان در این مکان خیلی خوب مراد یقین را میرساند وچنان هم هست. این فراز همانند تمام فرازهای دیگر پیام های زیاد در آستین دارد واز آن میان دعوت بسوی ایمان به روز واپسین وآمادگی برای آن. هنوز فرحت وخوشی شخص وشوق بیان وتشنگی حضار برای دانستن کارکرد فرد به پایان نمیرسد که جائزه همیشگی فرد اعلان میگردد:

﴿فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ (۲۱) ﴾

(پس او در يك زندگى خوش است)

زندگی راضی وسعادت مند، خیال شبها وسرمنزل تپش های تمام انسانها وبرای اکمال بیان تا اینکه خوب سعادت این فرد متجلی گردد اضافه میشود

﴿فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ (۲۲)﴾

(در بهشتى برين)

واز بیان عام وفراگیر با در نظرداشت سرشت انسانی صفحه نمائش به ذکرمیوه های وافر ونزدیک بهشت میپردازد:

﴿قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ (۲۳) ﴾

(ميوه هايش در دسترس است) سلسله بیان سعادت آنچنان پی درپی میشود که گویا ختم شدنی نیست ودر پی این همه خوشی ها، آواز دلنواز رحمت از هر سوطنین انداز میشود که

﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ ﴾

(بخوريد و بنوشيد نوش جان وگواراتان باد بپاداش آنچه در روزهاى گذشته انجام داديد).

بپاداش آنچه در روز های گذشته انجام دادید، به پاداش ایمان در دنیا، ثبات برآن، مبارزه وپیکار وقبول تکالیف ومشاکل در راه آن، این منظریست مملو از خوشی وسعادت وفرد را که نصیب گردد دیگر روی شقاوت وبد بختی را نمی بیند.

آنگونه که پیروان حق وباطل در دو صف جداگانه در این دنیا تمام عمر خود را به پایان میرسانند وهر کدام را رسم وراه جدا از دیگری است آنجاهم چنان است.. اگر حق پرستان در آن روز که پیمانه وملاک سنجش حق است پیروز وسعید میگردند اهل باطل در دامن بدبختی وزلت ورسوائی وعذاب دائمی خواهند افتید.

﴿وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ (۲۵) ﴾

(و اما كسى كه نامه اعمالش به دست چپش داده شود گويد اى كاش كتابم را دريافت نكرده بودم)

موقف شدیدتر از آن است که برشته تحریر آورده شود همان ویژه گی تابلوگری قرآن است که حالات را ترسیم میکند، آنچنان که مناظر محشر در مخیلهء وذهن انسان جای میگیرد، اینجا صحنهء نمایش بسوی شقاوت بدبختان روی آورده است وبمجرد که انسان شقی در آنروز نامه بدیها ونتیجه آنرا بدست میآورد حسرت وندامت سرد از سینه سر میکشد ﴿يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ﴾ همهء آنهائی که کفر وسرکشی را پیشه کرده بودند در آن خواری وپستی با دنیای از حسرت وندامت در دامن یاس وبیچارگی وبی خبری دردناک از گذشته وحال فرو میروند.

﴿ وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ (۲۶) ﴾

(واز حساب خود خبردار نشده بودم)

شدت غم واندوه قوت تفکر وبرداشت انسان را در آن موقف درهم میشکند وبیان سلسله وار این وقائع تأثیر گذاری آنرا چند برابر میسازد، انسان افتاده در دام رسوائی وحسرت بی پایان، از سختی حال حسرت میخورد که کاش آن مرگم نقطه پایان وجودم میبود تا این زلت وعذاب را نمیدیدم

﴿يَا ‎لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ (۲۷)﴾

(اى كاش آن [مرگ] كار را تمام مى ‏كرد) میداند که دیگر مال ودارای اش اورا سودی نمیرساند وهمینکه رب رحمان چتر حسرت وخواری بر سراو قائم میکند دیگر چیزی اورا فائده رسانیده نمیتواند، واین بیچاره انسان هم دردش را در اوج ناتوانی بازگو میکند:

﴿مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيَهْ (۲۸)هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ (۲۹) ﴾

(مال من مرا سودى نبخشيد (۲۸) قدرت من از من برفت (۲۹). )

سلسلۀ حسرت وندامت آن چنان متداوم است که گویا ختم شدنی نیست. ولی همینکه انسان بجفا کاری خود اعتراف وحال زارش را بازگو میکند در صحنه چیزی دیگر نمایان میگردد، امری که همینجان از پس پرده های زمان دل انسان را تکان میدهد.

﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (۳۰) ﴾

(بگيريد او را و در زنجیر بكشيد).

 

لحظه ای تأمل فرماید این امر از جانب کیست؟ مأمورین کیها اند؟ واین مشار الیه بدبخت کیست؟

امر از جانب پروردگار عالم است آنکه آسمانها وزمین در قبضه اش قرار دارد، از جانب کسی که چون بگوید چیزی را: «پیداشو، پیدامیشود» امر از جانب آنکه اگر تمام درختان دنیا قلم وابحار آن رنگ شوند بازهم نمیتوان پیمانه قدرت وتوانائی اورا اندازه کرد!

مأمورین کیها اند

﴿مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾ التحريم:۶

(فرشتگانى خشن سختگير از آنچه خدا به آنان دستور ميدهد سرپيچى نمى ‏كنند و آنچه را كه مامورند انجام میدهند)

نه چون کارگران دنیا که در اجرای امور تنبلی میکنند.

 

اما کیست این موجود که بسوی او اشاره میشود که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ بگیرید اورا ودر زنجیر زنید… اوکیست؟… آو آدم بن آدم است، او انسان است که در موردش گفته شده ﴿وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا﴾ یعنی (وانسان ضعیف وناتوان آفریده شده است) آیه بیست وهشت سورت نساء. وای به حال کسی که با سرکشی ونافرمانی خود را به چنان زلت وعذاب سر دچارمیسازد… پروردگارا! به لطف وکرم خود از نعمت ایمان وعمل صالح محروممان نساز تا اسیر غضبت نشویم…آمین.

﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ همینکه از جانب پروردگار امر صادر میشود هزارها فرشته به همدیگر پیشی میگیرند تا اورا گرفته، بسته نمایند واین امر در آن واحد انجام میگیرد که فرمان شدیدتر از آن گردنهارادرهم میکشند.

﴿ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ (۳۱) ﴾

( آنگاه ميان دوزخش اندازيد)

وفرشته گان هم سستی ونافرمانی رانمیشناسند، اگر روزی بفرمان خدا در مقابل آدم علیه السلام سجده کرده بودند، حالا بفرمان همان خدا نسل ناخلف او را سزا میدهند، در آتش افگندن کافی نیست؟

﴿ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ ﴾

(پس در زنجيرى كه درازى آن هفتاد گز است وى را در بند كشيد.)

آخر این انسان بدبخت چه گناهی کرده بود که چنان سرنوشت بد نصیبش گردید؟ چگونه رب رحمان را به قهر وغضب آورده بود؟ در پی ارسال آن بدمسیری که از خداوند میطلبم نگارنده، خواننده وتمام مسلمانان مرد وزن را از عقوبت چون عقوبتش نجات دهد عملکرد موجب آن شقاوت اعلان میشود.

﴿إِنّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ (۳۳) ﴾

(چرا كه او به خداى بزرگ ايمان نمی آورد)

 

چه وقاحت عظیم که این موجود ناچیز بوجود خدا انکار کند، گناه درخور آن زلت وخواری… اللهم سلم سلم… آمدن صفت عظمت در پی اسم ذات در این مکان شناعت عمل فرد را چند برابر میسازد. وگویا صیغه استمرار (کان لایومن یعنی ایمان نمی آورد.) اصرار شخص برکفر، پیکار او در راه بی ایمانی وپاسخ منفی اورا به دعوت الهی بیان میکند وحالا ترسیم قرآنی میدان محشر را نمائش میدهد که خداوند سایبان رحم ومهربانی خود را از سر این شخص برداشته است بخاطر یکه وی بخدا ایمان نیاورده بود… وچون خداوند رحیم است ودر مقابل آنچه با بندگانش میشود بی تفاوتی اختیار نمیکند وبی مروتی بنده در مقابل بنده را جنایت سترگ میداند، بعد از بزرگترین گناه فرد که عدم ایمان بوجود خودش است رفتار غیر انسانی اورا با همنوعانش ذکر میکند.

﴿وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ (۳۴) ﴾

(و به طعام دادن مسكين تشويق نمیكرد)

 

یعنی او دلش را مخروبه متعفن ومرداب گندیده ساخته بود، نه درآن ایمان به خدا وجود داشت تا آنرا مستحق لطف حق سازد ونه درآن احساس انسان دوستی وخیرخواهی برای دیگران. اگرتوجه شود گفته نشده (ولایطعم المسکین)یعنی وطعام نمیداد مسکین را بلکه گفته شده ﴿وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ﴾ یعنی (و به اطعام مسكين تشويق نمیكرد) اینجا گناه، طعام ندادن نه بلکه تشویق نکردن دیگران به طعام دادن به مسکین وبی نواست. اگر سزای ترغیب وتشویق نکردن برای اطعام مساکین چنین بزرگ باشد، پس سزای عدم اطعام آنها چگونه خواهد بود؟ این امریست که شناعت وزشتیش از سکوت در باره آن کاملا هویدا است.

﴿فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ (۳۵) ﴾

(پس امروز او را در اينجا یار مهربان وحمایتگری نیست)

 

آنجایی که رب رحمان دست از دم سازی ویاری فرد بردارد، دیگر چه کسی را توان آن خواهد بود که اورا مدد نماید ؟ شخص ستمگر که در دنیا به الله عظیم ایمان نیاورده بود وترحم ومهربانی در قبال انسانهای ناتوان هم نسل خود نمیکرد، در آن دادگاه انصاف وعدالت جای که کسی را توان خدعه گری وبتن کردن جامه نفاق نیست هیچ یار ودوست مدد گار پیدا نمیکند، عدم ایمان او بخداوند اورا در آن موقف، بی یار ودمساز میسازد وراستی کسی را که خدا رها کند، دیگر اورا یار ومدد گار از کجا آید… گویا سزای ﴿فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ﴾ در مقابل عملکرد ورویهء نا بخشودنی ﴿إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ﴾ ذکر گردیده است وبعد باقی می ماند عمل زشت دوم شخص ﴿وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ﴾ که در مقابل آن سزای مناسب از دادگاه عدالت الهی اعلان میگردد.

﴿وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ(۳۶)﴾

(وخوراكى جز چركابه ندارد)

چون وی در دنیا دل خود را از دمسازی وترغیب طعام دادن مساکین بی نیاز ساخته بود در این جا برای او طعام داده نمی شود مگر چرکابه وریم وبرای ذکر وبیان بیشتر گندگی آن طعام در یک جمله دیگر میگوید:

﴿لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِؤُونَ(۳۷)﴾

( كه آن را جز خطا كاران نمی‏ خورند).

 خطا کاران آن طعام را میخورند وبس، کسانیکه به خداوند بزرگ ایمان نیاوردند وبرای اطعام مساکین تشویق وترغیب نکردند.

جای تأمل است که خداوند ستم وظلم دومی را که در حق بندگان شده بعد از بزرگترین گناه فرد که همانا کفر بوجود خداست ذکر نموده وسزای آنرا تبارز بیشتر داده است، اگر این سزای کسانی باشد که به اطعام مساکین ترغیب وتشویق نمیکنند خداوند کریم خود بهتر میداند که برای خورندگان اموال مساکین چه عقوبت را مقرر کرده، برای آنهائی که بر بالای اموال مساکین وفقراء زندگی مجلل وپرعیش وعشرت میگذرانند، برای آنهائی که خون مسلمان ریخته ولقمه یتیمان وبیوه زنان رابه یغما میبرند تاخود زندگی آسوده دنیائی بسر بردند، خداوند خود سزای آنهارا میداند وبرای انسان ناتوان هرعذاب الهی طاقت فرسا وغیرقابل تحمل است.

 

با آنهم ستمگران بازار ستمگری را همیشه گرم نگه میدارند، از زمان نمرود وفرعون، از آنجا وزمانیکه چشم تاریخ میرسد تا این لمحه هر زمان بازار بی مروت سمتگری، حق یتیم خوری، خونریزی ویغمابری گرم بوده است وخداوند به یگانگی خود دادرس بیوه زنان است که سالهای دراز با داغ فراق شوهر بسر برده اند، دادرس مادران جگر سوختهء که در سوگ فرزندان از دست داده خود روزگاری یعقوبی بسر کردند، دادرس یتیمان بی سرپناه که پدرانشان قربانی جنگ افروزی های طاغوتیان زمان شدند.

 

خوردن اموال این مساکین به هر پیمانهء که باشد کم یا زیاد به هرعنوان که باشد سیاسی، اجتماعی ویا اقتصادی-آری اموال وحقوق انسان هابه این اشکال زشتر از شکل معروف آن غصب وپامال میشود- بهرحال وبه هر گونه خوردن اموال وحقوق این مساکین هزینه کمرشکن بلکه سعادت شکن دارد که بهای آن از ستمگران آشکار وپنهان هرچند به دستار کعبه آویزان ویابه معبد صنعا پناه برده باشند گرفته میشود.

 

سرانجام روزی پرونده دلهای داغ دیده وجگرهای سوخته چون آه سرد سحرگاه مظلومان از لب های دوخته ظلم وستم به ملکوت اقدس رب عادل سر بیرون کشیده ودر دادگاه عدالت گستر حضرت حق به بررسی گرفته خواهد شد وآنجاست که خداوند این ستمگری ها را بی سزا نمی گذارد.

چون اوتعالی ظلم در میان بندگانشرا نمی پسندد وحتی عدم تشویق برای مدد رسانی وطعام دادن مسکین را بعد از گناه وشناعت عدم ایمان بوجود خودش ذکر میکند ﴿إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ﴾ ﴿ وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ﴾….. از کرم حق خواهان آنیم تا در همین دنیا به سوی نور هدایت خودش رهنمونمان سازد تا در فردای محشر آنگه که این بیانات قرآنی به واقعیت عینی مبدل میگردد از جمله کسانی باشیم که هر یکی آنها فریاد میزند ﴿هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ﴾ ونه از افتیدگان در دام دریغ ودرد که آواز حسرت وندامت ﴿يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ﴾ از حلقوم های بدمسیرشان سرمیکشد. (آمین یا رب العالمین)

 

محمد قاسم محمدی

نظرات

مطالب مرتبط

قرآن عظیم الشان به شکل امروزی چگونه جمع آورى شد؟

سؤال طوري كه ميدانيد قرآن پاك به حضرت محمد صلى الله عليه وسلم به شكل …

Discover more from سیاح‌آنلاین

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading