خلص سوانح انجنیر حبیب الرحمن شهید

انجنيرحبيب الرحمن فرزند صفت الله خان در سال ۱۳۲۹ ه ش در قريه شيغرى مربوط دره كلان، ولسوالى نجراب، ولايت كاپيسا در خانواده متوسط الحال و متدين به دنيا آمده بود.

انجنیر حبیب الرحمن شهید در برج جوزا سال (۱۳۲۹)ه ش در یک فامیل متدین دیده به جهان گشود و به سن سه ساله گی از عطوفت پر مهر مادر و یک سال بعد دیگر آن نیز از شفقت پدر بزرگوار خود مهروم گردید.

 بعدا زندگی آن با برادر دیگرش غلام مصطفی که در سن دو سال از انجنیر حبیب الرحمن بزرگتر بود تحت اداره برادر بزرگشان غلام محمد که در ولایت مزارشریف ماموریت داشت قرار گرفت و این دو شاگرد صغیر قبل از اینکه شامل مکتب گردند اول درسهای علوم دینی را در مسجد نزد علما ی کرام شروع نمودند و در برج سنبله (۱۳۳۶)ه ش حبیب الرحمن به صنف سوم در مکتب لیسه نمبر ۱ مشهور به نادر شاهی شهر مزار شریف شامل گردیدند و به تعلیمات خود هردو برادر همواره ممتاز شاگردان هم صنف شان بودند.

عبدالحکیم کوهستانی سر معلم اداره لیسه مذکور اکثر اوقات حبیب الرحمن را در صنف بالای میز بالا مینمود تا در باره موضوعات درسی به برادران هم صنفی خود تبلیغ نماید و بعد خود سر معلم موصوف به شاگردان مکتب طور مثال یادآور و توصیف می نمود که یک شاگرد مکتب باید دارای چنین اخلاق حمیده و زکاوت عالی باشد و سایر استادان مکتب به خصوص معلمین مضامین قرانکریم و دنیاد لیاقت درسی و اخلاقی این دو شاگرد را تمجید می نمودند و هم در پهلوی پروگرام درسهای تعلیمی مکتب بلاوقفه در مسجد درسهای دینی شان دوام داشت در برج جوزا سال (۱۳۳۹)غلام مصطفی از صنف ششم لیسه مذکور فارغ و در برج سنبله همان سال از طرف عبدالجبار ملک یار قوماندان حربی شونحی به آن لیسه شامل گردید.

حبیب الرحمن همین سال (۱۳۳۹) بنابر تبدیلی برادرش غلام محمد از مزار شریف به سمنگان از صنف پنج لیسه نمبر ۱ مزار شریف به لیسه آیبک سمنگان سه پارچه نقل مکان شده در اینجا نیز تعلیمات درسی خود را موفقانه پیشبرده و درسهای نظری مظامین کیمیا و فزیک را طور علمی کار می نمود و تعلیمات خصوصی دینی اش هم در نزد علمای مسجد ادامه داشت.

در اینجا بر علاوه درسهای متدکره فوق کتاب های چون تچلی خداوند (ج) در (آفاق و النفس) اثر استاد بزرگوار صلاح الدین سلجوقی را مطالعه نمود و در پهلوی آن به مطالعه کتابهای دیگر دینی و تفسیر قرآن و تفسیر قران شریف و کتاب های مبارزین راه اسلام عزیز بالخاه کتاب های شهید بزرگوار سید قطب (رح) و غیره شروع نمود و بعد از طرف شب بعد از ادای نماز خفتن کمی استراحت می نمود و بعد از خواب برخاسته و بدون اینکه کسی را تکلیف بدهد وضو گرفته و پس از ادای نماز نفل الی نماز صبح مصروف مطالعه می بود و نماز صبح را در مسجد به جماعت ادا نموده و درس دینی خود را طبق پروگرام خوانده و بعد از صرف چای صبح عازم مکتب میگردید.

نطر به زکاوت علمی و اخلاقی آن بر شاگردان مکتب به خصوص به روز های امتحان به خاطر حل نمودن مشکل درسی خود به خانه نزد وی مراجعه می نمودند نامبرده در برج جوزاسال (۱۳۴۱) از صنف ششم لیسه آیبک نمبر ۱ فارغ شده و محمد عثمان فرمانده لیسه حربی شونحی حبیب الرحمن را به آن لیسه انتخاب نمود ه چون غلام نقشبند دشتی مدیر عمومی معارف به فرمانده لیسه اظهار نمود که مقام صدارت به ما فرمان صادر نموده که محصلین نمره اول و دوم را به نسبت تربیه معلم بجز به خود وزارت معارف به جای دیگر قطعی داده نشود و روی این موضوع بین شان خفه گی به میان آمد و فرمانده لیسه اظهار نمود که “ما اولاد وطن را به خدمت وطن شان تربیه می نمائیم نه به کار شخصی خود به آزرده گی سمنگان را ترک نمود و حبیب الرحمن در لیسه آیبک به صنف هفتم به دروس خود ادامه داده و در برج جوزا سال (۱۳۴۶) دوره تعلیمی صنف دهم مذکور به پایان رسید و از لیسه آیبک بنابه تبدیلی برادرش از سمنگان به کابل به لیسه نادریه کابل سه پارچه نقل مکان نمود و در کابل با برادران معرفی حاصل نمود.

در سال (۱۳۴۷) از لیسه نادریه فارغ ودر اخیر همین سال مذکور شامل پولی تخنیک گردید در آنجاردر وقت حکومت نور احمد اعتمادی فلم الحادی بنام نعوذ بالله “بی خدائی” از طرف معلمین روسی در سینمایی پولی تخنیک در کابل به نمایش قرار داده شد. حبیب الرحمن روی احساسات اسلامی با چپلک بروی پرده فلم وار نموده و جریان موضوع را با برادران هم فکر و هم نظرش به سمع مقامات ذیصلاح رسانید و آنها درین باره صرف قضیه را به تبدیلی یک نفر ترجمان معلمین روسی خاتمه داده و بس.

حبیب الرحمن در جریان سال (۱۲۴۸) در موقع انتخابات وکلای ولسی جرگه کمونست ها که ذهنیت مردم را به وعده های دروغین شان به نفع رژِیم کمونستی در منطقه خیلی تشویق نموده بودند در نجراب آمده و در جوار ولسوالی کنفرانس دایر و چهره واقعی و اصلی رژیم الحادی کمونستی را با تماما کیف و کان و اذهان مردم را روشن ساخت.

وی که تاسیس نهضت چون مسلمانان جهان در مرکز کشور با سایر برادران و خواهران اساس گذاشته بود بخاطر اگاهی مردم و انجام بهتر با استادان و علما از کابل به سائر ولایا چون غزنی، قندهار، هرات، پروان، بغلان، قندز، بلخ، ننگرهار، پکتیکا، کاپیسا و غیره سفر نموده.

چند بار با هم سنگرانش چون نصرت یارشهید، داکتر محمد عمر شهید و مولوی سلطان محمد شهید زندانی شده و در سال (۱۳۵۱) بحیث رئیس اتحادیه محصلین افغانستان تعین گردید و در سال (۱۳۵۲) باز هم روانه زندان گردیده و در سال (۱۳۵۲) از طرف رژِیم استبدادی به عمر ٢٣ سالگی به مقام والای شهادت نائل گردید. وبه گفته فامیل شان ازدواج نه کرده بود.

روحش شاد ویادش گرامی باد

طه (تواب)

نظرات

مطالب مرتبط

روایت شاهزاده هری از اشتراک در نبرد افغانستان

نام شاهزاده هری زمانی بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاد که بخش‌های از کتاب خاطرات …

Discover more from سیاح‌آنلاین

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading